تو به هرکجا خواهی بروی ، برو
اما بدان
آسمان هرکجا زشت است
کثیف و خاکستری
همه اش به یک رنگ است
هوایش آلوده
به نفس نامحرنان به انسانیت
آلوده است به بوی خون تازه ریخته شده در جویبار ها
نه ابری
نه پرتوی خورشیدی
و نه حتی پرواز پرنده ای
شاید تنها ابر سیاه
همان دیوار نفس است پیش روی چشمانت
که خود می دانی
آری اخوان
هرکجا می خواهی بروی ، برو
هر کجا که می خواهی سکنا گزین
اما فراموش مکن
آسمان هر کجا آبادی همین رنگ است
به ندرت بارانی
به ندرت برف و بورانی
تنها سوز استخوان سوز است
تاریکی هوا
در روشنایی هم پیدا است
اما تو به هرکجا که می خوای بروی ،
برو
منم همراه دیرینه ات