یه چند روزیه که با مادر گرام همچین چپیم
جفتمون
ناهار شام اینا نمی خوردم می رفتم یه کیک کوفتی چیزی میگرفتم می خوردم
امروز ساعت 1 بزور بیدارم کرده
هنوز اثر اون سه تا قرصی که ساعت 5 صب خوردم که بخوابم منگم کرده بود
دیدم ناهار درسته کرده
اونم چی جغور بغور
منم که دیووونه جغور بغور
با لعن و نفرین این شیکم که همیشه مایه دردسر و خفت ما بوده نشستیم پایه سفره با هم غذا هرو خوردیم و تشکر و اتاق و سیگار
که وسط سیگار یهو احساس کردم که الانه که منفجر شم
هیچی دیگه از بعد ناهار 1 ساعت تو گلاب به روتون فیلان جام 5دقیقه اینجا باز یه ساعت اونجا
یه وضی اصن
همچین یه لبخند ناجوانمردانه ای هم بر لبان مادر گرام نشسته :|
راضی نیستم از خودم !!!!
دلقک های شکمو محکوم به مرگند
آخه قشنگ آدم واسه ننش هم فیلم در میاره ؟
فیلم که مه ولی دعوا ممکنه
:)
:دی